پرنسس تاریکی

خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.

این روزها !

احساس می کنم شبیه سکوتم ،

با کوچک ترین حرف می شکنم ...

 

و این نیز بگذرد

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 9:34 بعد از ظهر توسط سایه|

 

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام ازماست.

تو یه رویای کوتاهی...دعای هر سحرگاهی

شدم خام عشقت چون ،مرا این گونه می خواهی...

من آن خاموش خاموشم ،که با شادی نمی جوشم

ندارم هیچ گناهی جز؛که از تو چشم نمی پوشم

تو غم در شکل آوازی ،شکوه اوج پروازی

نداری هیچ گناهی جز که بر من ، دل نمیبازی ...

مرا دیوانه می خواهی،ز خود بیگانه می خواهی

مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه می خواهی...

شدم بیگانه با هستی،ز خود بی خود تر از مستی

نکاهم کن ...نگاهم کن ...شدم هر آنچه می خواستی

سلام ای کهنه  عشق من که یاد تو چه پا برجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن

شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن

بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر

نمیترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم دیگر

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست ...

.

.

.

.

آهنگ مورد علاقه ی شما چیه؟

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 9:6 بعد از ظهر توسط سایه|

 

روح او از هر چه ساخته شده باشد !

روح من و او از یک جنس است ...

خداوندا ! دوستت دارم .

نوشته شده در دو شنبه 26 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:48 بعد از ظهر توسط سایه|

 

و کردار نیک خود را به گناه آلوده نکنید .

نوشته شده در دو شنبه 26 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:45 بعد از ظهر توسط سایه|

 

 

خدایا !

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم !

بابت هر صبحی که بی سلام تو آغاز کردم !

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم !

بابت هر گره ای که به دست تو باز شد و من آن را به شانس نسبت دادم !

بابت هر گره ای که به دستم کور شد و من تو را مقصر دانستم !

" مرا ببخش "

.

.

.

.

.

خدایا!خیلی دوستت دارم .

 

نوشته شده در دو شنبه 26 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:39 بعد از ظهر توسط سایه|

همه چیز خنده دار بود...

داشتن تو !

بودن من !

ماندن ما !!!

رفتن تو ...

این همه آه...

گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد ...

نوشته شده در یک شنبه 25 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:39 قبل از ظهر توسط سایه|

روی دست شب مانده ام ...

دیگر حتی خواب هم مرا نمیبرد ...

نوشته شده در یک شنبه 25 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:37 قبل از ظهر توسط سایه|

سکوت و صبوری ام را ،

به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار ؛

دلم به چیزهایی پابند است ...

که تو ...

یادت نمی آید...

نوشته شده در یک شنبه 25 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:34 قبل از ظهر توسط سایه|

سلام به دوستای گلم .

بالأخره اومدم هر چند دیر ولی آقا پلیسه همیشه میگه دیر آمدن بهتر از هرگز نیامدن است.

مرسی از دوستایی که برام نظر گذاشته بودن .

نوشته شده در یک شنبه 25 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 7:29 قبل از ظهر توسط سایه|

من از یادت نمیکاهم
 
تو را هر لحظه چون احساس "نیما‏"‏ چشم در راهم...
نوشته شده در پنج شنبه 24 / 5 / 1392برچسب:,ساعت 11:10 بعد از ظهر توسط سایه|


آخرين مطالب

Design By : Pichak