پرنسس تاریکی
خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.
دلت که گرفته باشد... شادترین آهنگ ها، روضه خوانی می کنند... شلوغ ترین مکان ها، تنهایی ات را به رخت می کشند... و شاد ترین روز ها، برای تو غمگین ترین روزهاست!... منم زیبا . . سهراب سپهری . . . این شعر از جمله شعراییه که ارزش خوندن داره
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد
من
ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻴﺴﺘﻢ...
ﻓﻘﻄ ﮔﺎﻫﻲ ﺣﺮﻑ ﺗــــﻮ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺩﻟﻢ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﺐ ﻛﻨﺪ
ﮔﺮﻡ و ﺳﺮﺩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...
ﺁﺏ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...
ﺗﻨﮓ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...
اﻳﻦ ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﻴﺴﺖ...
ﻫﺴﺖ؟؟