پرنسس تاریکی

خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.

دوستان ببخشید لینک ها رو این قالب وبلاگ جدید نشون نمیده جز چندتای اولی ولی سری بعد که اومدم درستش می کنم.

نوشته شده در چهار شنبه 29 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 11:21 قبل از ظهر توسط سایه|

دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم؟

بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم؟

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان حسین اگر نگیرم چه کنم؟

نوشته شده در چهار شنبه 29 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 11:17 قبل از ظهر توسط سایه|

دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود

دل ها همه آماده ی پرواز شود

با بوی محرم الحرام تو حسین

ایام عزا و غصه آغاز شود

 

 

یادم رفت اینو بگم مطالب این دو ماه با اسم وبلاگ نمی خونه اما خب !!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 29 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 11:13 قبل از ظهر توسط سایه|

سلام دوستان . فرا رسیدن ماه محرم رو به همه تسلیت میگم . قالب وبلاگ رو عوض کردم , بعد از محرم و صفر درستش می کنم.

واسم دعا کنید...

نوشته شده در چهار شنبه 29 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 11:8 قبل از ظهر توسط سایه|

سلام دوستان . خوبید ؟

اول از همه عیدتون مبارک

 دوم که فکر کنم آپ بعدی خیلی طول بکشه چون قراره فردا برگردم دانشگاه

سوم اینکه چه خبر ؟

چهارم اینکه دیگه چه خبر ؟

.

.

.

.

.

اومدی پایین چی بشه ؟ پنجم نداره

.

.

.

چرا یه چیزی هست واسم دعا کنید خیلییییییی

.

.

.

دیگه با من کاری ندارید ؟

.

.

.

همتون رو دوست دارم

.

.

به امید دیدار دوباره

نوشته شده در دو شنبه 13 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 10:45 قبل از ظهر توسط سایه|


دلم تنگ شده براى روزهاى کودکى!

که بهانه ى گريه ام داشتن يک عروسک بود!

نه يک آدم!!

نوشته شده در دو شنبه 13 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 10:8 قبل از ظهر توسط سایه|

گفتند عینک سیاهت را بردار

دنیا پر از زیباییست!!!

عینک را برداشتم

وحشت کردم از هیاهوی رنگها

عینکم را بدهید

میخواهم به دنیای یکرنگم پناه برم .

نوشته شده در دو شنبه 13 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 10:6 قبل از ظهر توسط سایه|

سلام خوبید؟

ممنون من که خوبم

اومدم خونه ، چند روز میمونم ، خیلی خوشحالم

دیگه چه خبر ؟ دقت کردید وبلاگم تار عنکبوت بسته ... تو این شهر تاریکی یکی نیست دستی به این وبلاگ بکشه ...

خودمم دیگه زیاد حوصله ندارم بیام مطلب بذارم فقط میام نظرا رو می خونم و وبه وبلاگ دوستان سر میزنم همین (خسته نباشم )

اگه اومدید نظر بذارید

نوشته شده در جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 8:33 قبل از ظهر توسط سایه|

غرور نذاشت بهت بگم

 قد خدا دوست دارم

حالا نشستم یه گوشه

 دارم ستاره میشمرم

تنهایی عین یه تبر

 شکسته برگ و ریشه مو

سوزونده آفت غرور

از حالا تا همیشه مو

اگه بهت گفته بودم

حالا تو مال من بودی

من تو خیال تو بودم

تو تو خیال من بودی

نوشته شده در جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,ساعت 8:5 قبل از ظهر توسط سایه|


آخرين مطالب

Design By : Pichak