پرنسس تاریکی
خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.
پاییز سال بعد... دنیای ما اندازه ی هم نیست من عاشق بارون و گیتارم من روزها تا ظهر می خوابم من هر شبو تا صبح بیدارم دنیای ما اندازه ی هم نیست من خیلی وقتا ساکتم سردم وقتی که میرم تو خودم شاید... پاییز سال بعد برگردم دنیای ما اندازه ی هم نیست می بوسمت اما نمی مونم تو دایم از آینده می پرسی من حال فردام هم نمی دونم تو فکر یه آغوش محکم باش آغوش این دیوونه محکم نیست صد بارگفتم باز یادت رفت دنیای ما اندازه ی هم نیست دنیای مااا انداااازه ی هم نیست . . . . . با این آهنگ کلی گریه کردم... خدا جون ! من,همون بنده ی کوچولوی همیشگیت , همونی که واست از همه می گفت ، اهل جازدن نیستم اما...انگار حس می کنم یه کوچولو کم آوردم... خدا جون تقدیر من چیه ؟فکر نمی کنی با این بازی ها خسته میشم؟!من چیزی از حکمت حالیم نیست ،تو نشونم بده حکمت این چیه.؛ می خوای امتحانم کنی؟یا از کم عقلی و تنبلی خودمه که حالا اینجام ؟ همه دارن همه ی زورشون رو می زنن که بهم ثابت کنن بد شانسم ، تو که نمی خواد زور بزنی یه اشاره هم کنی بسه ، با این اشارت می تونم به تموم دنیا ثابت کنم من بد شانس نیستم . خدایا این بنده ی کوچولوت کم آورد همونی که همیشه می گفت من از سختی ها محکم ترم ، همونی که همیشه جلوی سختی ها سینه سپر می کرد ؛ چون تو رو داشت میشه حالا یه بار جای من تو سینه سپر کنی جلوی مشکلاتی که خستم کرده ؟اگه تو سینه سپر کنی همه ی سختی ها میشکنه ، یکم به من فکر کن... میدونم اونقدر بدم که حق ندارم باهات صحبت کنم ولی تو به خوبی خودت این بنده ی بی ارزش رو ببخش ، حرفایی رو که زدم تو به پای کفرو و گله نگیر فقط خواستم یکم هم به من فکر کنی ... خدا جون واسه تو دو سال هیچی نیست چون نمی خوای روزای عمرت رو بشمری ولی واسه من یه عمره ، اینا روزای طلاییمن خودت یه راه پیش پام بذار . . . . . خودت میدونی هنوزم عاشقانه دوستت دارم پس از حرفا م ناراحت نشو من که جز تو کسی رو ندارم واسش حرف بزنم . بهم یه لبخند بزن محتاج لبخندتم... سلام . . . خوبین؟خوشین؟سلامتین؟ من که... ااااااای بد نیستم.جواب نهایی کنکور 91 اومد... ما هم دیگه رفتنی شدیم... اگر بار گران بودیم رفتیم(حالا انگار کجا می خوام برم!!!! همش 500,600کیلومتر شایدم یکم بیشتر اون ور تر) . مدیریت صنعتی آوردم یه سوال هر کی بلده جوابم رو بده مدیریت صنعتی چه جوریه؟درسای تخصصیش چیه؟آخرش کجا کار می کنن؟کلا هر کی در مورد این رشته اطلاعات داره ممنون میشم به منم بده ......پیشاپیش ممنون... اگه برم دانشگاه به احتمال زیاد دیگه کم به وبلاگ سر بزنم. . . . . برام دعا کنید(هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم) واستون دعا می کنم ... فاصله یا تو ؟ بی تو هر شب عاشق بارانی ام س.....ل..........ا..........م........... دوباره اومدم خوفین؟!خوشین ؟! خدا رو شکر ..... چند ساعتی با هم بودیم یادت باشد دیگر یادت نیستم عیبی ندارد , در رویاهایت جایی برایم باز کن ، امروز... انگار کسی آمد ... امروز با همه ی دنیا قهرم . چه خوش خیال بودم ... بازم سلام خوبین ؟خوشین؟ من که خوبم فقط فردا امتحان دارم حوصله ندارم تمرین کنم . بابام دوباره رفت مسافرت دوباره ما تنها شدیم ... دیگه همین ... راستی ممنون از دوستایی که به وبلاگ سر زدن ... صدای چک چک اشک هایت را کسی چه داند امروز چند بار فرو ریختم , قلبم را عصب کشی کرده ام , نه از سردی نگاهی می لرزد , سوختم من سراپای وجودم آتش است بزن شاید تو خاموشم کنی از طرف یه دوست
چه فرقی می کند؟!
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازد
تنهایی...!
لاله ای پژمرده و زندانی ام
بی تو در کنج همه دلواپسی
بی تو من آغاز یک ویرانی ام
من به تو نگاه میکردم…
و…تو به ساعتت
تو قرار داشتی و من بی قراری…
گاهی دست "خود" را می گیرم ...می برم هوا خوری ...
"یاد"تو هم که همه جا با من است ...
"تنهایی" هم که پابه پایم می رود ...
می بینی ...؟
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است ...
باز هم خودت را بزن به آن راه !
خودت را که به آن راه میزنی ؛
می خواهم تمام راه های دنیا خراب شود !
جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ،
خسته شدم از بی جایی ...
و هوای دلتنگی ات را هی در آسمان اتاقم پاشید ...
و تو نبودی ...
اما ... تو صدایم کن ؛ بر می گردم ...
سادگی کودکانه ام را می بینی ؟!!!!!!!
که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم ... به حبس ابد !!!!!
به یکباره جا خوردم ...
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد ...
هی ...
تو ...
آزادی ...!
و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد ... !!!
از پشت دیوار زمان می شنوم .
می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ,
برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم ,
می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد .
آه !
ای شکوه بی پایان !
ای طنین شور انگیز !
من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم !
می شکنم هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته !
از دیدن کسی که ...
فقط لباسش شبیه تو بود؟!
دیگر ...
و نه از گرمی آغوشی می تپد ...
باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی
آه باران !
پس بزن باران ،